
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۰
۱
درهمی گرم غضب کرده نگاه که تو را
شعلهای آتشی افروخته آه که تو را
۲
در پیت رخش که گرمست که غرق عرقی
عصمت افکنده در آتش به گناه که تو را
۳
میرسی مظطرب از گر درهای یوسف حسن
دهشت آورده دوان از لب چاه که تو را
۴
مینماید که به قلبی زدهای یک تنه وای
در میان داشته آشوب سپاه که تو را
۵
تیره رنگست رخت یارب از الایش طبع
کرده آئینهٔ خود رنگ سیاه که تو را
۶
کز پناهت نشدی پاس خدا ای غافل
کوشش هرزه کشیدی به پناه که تو را
۷
گر نه در محتشم آتش زده بیراهی تو
شده آه که بلند و زده راه که تو را
تصاویر و صوت

نظرات