
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۰۲
۱
زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز
فریب خورده چشمت هزار شعبده باز
۲
رقیب محرم راز تو گشت نزدیک است
که اشگ من بدرد صدهزار پردهٔ راز
۳
به صد شعف جهم از جا چو خوانیم سگ خویش
چه جای آن که به سوی خودم کنی آواز
۴
به طول و عرض شبی در وصال میخواهم
که بر تو عرض کنم قصههای دور و دراز
۵
به نام نامی محمود در قلمرو عشق
زدند سکهٔ شاهی ولی طفیل ایاز
۶
به عهد لیلی و شیرین هزار عاشق بود
شدند زان همه مجنون و کوه کن ممتاز
۷
عجب اگر تو هم از سوز من الم نکشی
که هست آتش پروانه سوز شمع گداز
۸
بپرس از نفست سر آن دهن که جز او
کسی نرفته به راه عدم که آید باز
۹
به غیر دیدنش ار طاقتم ازو نگذشت
که غیرت از همه کاهیست سست و کوه گداز
۱۰
چو نیست محتشم آن مه ز مهر دمسازت
به داغ هجر بسوز و بسوز هجر بساز
تصاویر و صوت

نظرات