
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۰۸
۱
ناصحا از سر بالین من این پند ببر
خفته بیدار به افسانه نگردد هرگز
۲
مرغ غم ترک دل ما نکند تا به ابد
جغد دلگیر ز ویرانه نگردد هرگز
۳
ای مقیمانه درین دیر دو در کرده مقام
خیز کاین راهگذر خانه نگردد هرگز
۴
یک دم ای شیخ خبر باش که جنت به جحیم
به دل از جرم دو پیمانه نگردد هرگز
۵
همه جان گردد اگر آب و هوا در تن سرو
جانشین قد جانانه نگردد هرگز
۶
محتشم چشم امید تو به این رشحهٔ رشگ
صدف آن در یک دانه نگردد هرگز
تصاویر و صوت

نظرات