محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۳۰۹

۱

دوش در بزمم گذر کرد آن مه مجلس فروز

روشنی بیرون نرفت از خانهٔ من تا به روز

۲

دیشب از شست خیالش ناوکی خوردم به خواب

روز چون شد خورد بر جانم خدنگ سینه‌سوز

۳

دیدمش در خواب کاتش می‌زند در خانه‌ام

چون شدم بیدار دیدم آه خود را خانه سوز

۴

دوش گستاخانه زلفش را گرفتم در خیال

دستم از دهشت چو بید امروز می‌لرزد هنوز

۵

هرکه آگاه از رموز عشق شد دیوانه گشت

محتشم گر عاقلی کس را میاموز این رموز

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
احسان
۱۳۹۹/۰۵/۰۵ - ۰۳:۲۹:۴۹
با درودمصرع نخست از بیت نخست:دوش بر بزمم‌ گذر کرد ، درست به نظر میرسد