محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۳۱۸

۱

بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز

کامران بنشین و در کام من ناشاد ریز

۲

گر ز من دارد دلت گردی پس از قتلم بسوز

بعد از آن خاکسترم در ره گذار باد ریز

۳

جرعه‌ای زان می که شیرین بهر خسرو کرده صاف

ای فلک کاری کن و در کاسهٔ فرهاد ریز

۴

روز قسمت به اسحاب تربیت یارب که گفت

کاین همه باران رد بر اهل استعداد ریز

۵

ای دل آن بی رحم چون فرمان به خونریزت دهد

زخم او بنما و خون از دیدهٔ جلاد ریز

۶

ای سپهر از بهر تاب آوردن این سلسله

روبنای نو نه و طرح نوی بنیاد ریز

۷

در حرم گر پا نهی آید ندا کای آسمان

خون صید این زمین در پای این صیاد ریز

۸

خفته در پای گل آن سرو ای صبا در جنبش آ

گل ز شاخ آهسته بیرون آر و بر شمشاد ریز

۹

مس بود اکسیر را قابل نه آهن محتشم

رو تو نقد خویش را در کوره حداد ریز

تصاویر و صوت

نظرات