
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۲
۱
برین در میکشند امشب جهانپیما سمندی را
به سرعت میبرند از باغ ما سرو بلندی را
۲
غم صحرائیان دارم که غافل گیری گردون
به صحرا میبرد از شهر بند صید بندی را
۳
سپهرم مایهٔ بازیچهٔ خود کرده پنداری
که باز از گریهام درخنده دارد نوشخندی را
۴
سزاوار فراقم من که از خوبان پسندیدم
دل بیزار الفت دشمنی آفت پسندی را
۵
نمیگفتم که آن بی درد با صد غصه نگذارد
به درد بیکسی در کنج محنت دردمندی را
۶
دلم ازسینه خواهد جست بیرون محتشم تا کی
بود تاب نشستن در دل آتش سپندی را
تصاویر و صوت

نظرات