
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۲۳
۱
آن قدر شوق گل روی تو دارم که مپرس
آن قدر دغدغه از خوی تو دارم که مپرس
۲
چون ره کوی تو پرسم دلم از بیم تپد
آن قدر ذوق سر کوی تو دارم که مپرس
۳
سر به زانوی خیال تو هلالی شدهام
آن قدر میل به ابروی تو دارم که مپرس
۴
از خم موی توام رشتهٔ جان میگسلد
آن قدر تاب ز گیسوی تو دارم که مپرس
۵
صد ره از هوش روم چون رسد از کوی تو باد
آن قدر بیخودی از بوی تو دارم که مپرس
۶
جانم از شوق رخت دیر برون میآید
انفعال آن قدر از روی تو دارم که مپرس
۷
محتشم تا شده خرم دلت از پهلوی یار
آن قدر ذوق ز پهلوی تو دارم که مپرس
۸
محتشم تا شده آن شوخ به نظمت مایل
ذوقی از طبع سخنگوی تو دارم که مپرس
تصاویر و صوت

نظرات