محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۳۳

۱

نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را

که دست نیست بدان هیچ پادشاهی را

۲

پناه صد دل مجروح گشته کاکل تو

چه پردلی که حمایت کند سپاهی را

۳

جز آن جمال که خال تو نصب کردهٔ اوست

که داد مرتبه خسروی سیاهی را

۴

به نیم جان چه کنم با نگاه دم‌به‌دمش

که صدهزار شهید است هر نگاهی را

۵

دلی که جان دو عالم به باد دادهٔ اوست

در او اثر چو بود ناله‌ای و آهی را

۶

مرا ز وصل بس این سروری که همچو هلال

ز دور سجده کنم گوشهٔ کلاهی را

۷

برای مهر و وفا کند کوه‌کن صد کوه

ولی نکند ز دیوار هجر کاهی را

۸

رو ای صبا و به آن سرو پاک‌دامن گو

که از برای تو کشتند بی‌گناهی را

۹

جهان ز فتنهٔ چشمت پر است زان خم زلف

نما به محتشم ای گل گریزگاهی را

تصاویر و صوت

نظرات