
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۳۳
۱
ز مهیست داغ بر دل که ندیدهام هنوزش
ز گلیست خار در کف که نچیدهام هنوزش
۲
ز لبی است کام جانم چو گلوی شیشه پرخون
که به جرئت تخیل نگزیدهام هنوزش
۳
ز شراب لعل یاری شده مشربم دگرگون
که به لب رسیده اما نچشیدهام هنوزش
۴
به کشاکشم فکنده سر زلف تابداری
که به سوی خویش یک مو نگشیدهام هنوزش
۵
دل پرده سوز دارد هوس لباس دردی
که به قد طاقت او نبریدهام هنوزش
۶
به برم لباس غیرت شده نام خرقهای را
که ز جیب تا به دامن ندریدهام هنوزش
۷
ز دریچهٔ محبت به دلم فتاده پرتو
ز همه جهان فروزی که ندیدهام هنوزش
۸
همه کس شنیده آمین ز فرشته بر دعائی
که ز زیر لب برآن بت ندمیدهام هنوزش
۹
که ز محتشم رساند به مه من این غزل را
که من گدا به خدمت نرسیدهام هنوزش
تصاویر و صوت


نظرات