
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۳۷
۱
هزارگونه متاع است ناز را به دکانش
نگاه گوشهٔ چشم از متاعهای گرانش
۲
خطاب خود به من از اهل بزم خواسته پنهان
که نرگسش شده گویا و خامش است زبانش
۳
هزار نکته بیان میکند به جنبش ابرو
هزار نکته دیگر که مشکل است بیانش
۴
حواله دل محروم من نمیشود الا
به سهو تیر نگاهی که میجهد ز کمانش
۵
دلم که صبر و خرد بردهاند بیخبر از وی
به آن دو نرگس فتان مگر که فتنه گمانش
۶
به من که ساده دلی کاملم ملاطفت وی
تغافلیست که خود نام کرده لطف نهانش
۷
کسی چه نام کند غبن این معامله کاو را
نگاه بر دگرانست و محتشم نگرانش
تصاویر و صوت


نظرات