
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۴۰
۱
ز خانه تاخت برون کرده ساغری دو سه نوش
لب از شراب در آتش گل از عرق در جوش
۲
خمار رفته ز سر تازه نشاء از می تلخ
اثر ز تلخی می در لبان شهدفروش
۳
چو شاخ گل شده کج در میان خانه زین
اتاغه از سر دستار میل سر دوش
۴
ز رخش راندنش از ناز در نشیب و فراز
زمین ز شوق به افغان و آسمان به خروش
۵
نموده دوش بدوش ابروان خم به خمش
به زور غمزهٔ کمانها کشیده تا سردوش
۶
سرشک کرده هم آغوش کامکاران را
قبای ترک که تنگش کشیده در آغوش
۷
لباس بزم به برآمد آن چنان که مگر
رود جریده زند برهزار جوشن پوش
۸
ز حالت مژه آن عقل مات مانده که چون
یکی شراب خورد دیگری رود از هوش
۹
ستاده محتشم از دور بهر عرض نیاز
لب از اشاره به جنبش زبان عرض خموش
تصاویر و صوت

نظرات