
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۴۷
۱
کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص
تا سگش از درد سر آسوده گردد من خلاص
۲
شد گرفتاری ز حد بیرون اجل کو تا شود
من ز دل فارغ دل از جان رسته جان از تن خلاص
۳
داشتم در صید گاه صد زخم از بتان
در نخستین ضربتم کرد آن شکارافکن خلاص
۴
سوختم ز آهی که هست اندر دلم از تیر خویش
روزنی کن تا شوم از دود این گلخن خلاص
۵
بی تو از هستی به جام مرغ روحم را بخوان
از قفس تا گردد آن فرقت کش گلشن خلاص
۶
محتشم در عاشقی بدنام شد پاکش بسوز
تا شوی از ننگ آن رسوای تر دامن خلاص
تصاویر و صوت

نظرات