محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۳۶

۱

سروی از یزد گذر کرد به کاشانهٔ ما

که ازو چون ارم آراسته شد خانهٔ ما

۲

با دلی گرم نشاط آمد و از حرف نخست

گشت افسرده دل از سردی افسانهٔ ما

۳

فتنه را سلسله جنبان نشد آن زلف که هیچ

اعتباری نگرفت از دل دیوانهٔ ما

۴

به شراب لبش آلوده نگردید که دید

پر ز خوناب جگر ساغر و پیمانهٔ ما

۵

مرغ طبعش طیران داشت چو بر اوج غرور

پیش او بود عبث ریختن دانهٔ ما

۶

گرد تکلیف نگشتم از آن رو که نبود

لایق پادشهی بزم گدایانهٔ ما

۷

محتشم چرخ گدای در ما گشتی اگر

شدی آن گنج روان ساکن ویرانهٔ ما

تصاویر و صوت

نظرات