
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۶۳
۱
آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ
بادپای جلوه در زین باد جولان در دماغ
۲
حسن را از چهرهٔ زیبای او گل در طبق
عشق را از نرگس شهلای او می در ایاغ
۳
صبر را آتش ز تاب سینها در استخوان
عشق را روغن ز مغز استخوانها در چراغ
۴
حسن نوبنیاد شیرین را ظهور اندر ظهور
وز برای کوه کن جستن سراغ اندر سراغ
۵
داده مرغ حیرتم را جای بر طاق بلند
آن که در ایوان حسنت بسته طاق از پر زاغ
۶
باز راه سیر با اغیار سرکردی که رشک
لاله و گل را ز اشگم تر کند در باغ وراغ
۷
محتشم از چشم تر آتش فشان در دشت غم
آن صنم دامن کشان با این و آن در گشت باغ
نظرات