
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۷۳
۱
بر در دل میزنند نوبت سلطان عشق
ما و جنون میدهیم وعده به میدان عشق
۲
رایت شاه جنون جلوه نما شد ز دور
چاک به دامن رساند گرد بیابان عشق
۳
آن که ز لعلت فکند شور به دریای حسن
کشتی ما را نخست داد به طوفان عشق
۴
بر سر جرم منند عفو و جزا در تلاش
تا بچه فرمان دهد حاکم دیوان عشق
۵
عشق ز فرمان حسن داد به دست توام
وه چه شدی گر بدی حسن به فرمان عشق
۶
زلف تو را آن که کرد سلسلهٔ پیوند حسن
ساخت جنون مرا سلسلهٔ جنبان عشق
۷
کرد چو حسنت برون سر به گریبان دهر
عابد و زاهد زدند دست به دامان عشق
۸
گرد وی از بس حذر مور ندارد گذر
این دل ویران که هست ملک سلیمان عشق
۹
ماه رخ آن صنم مه چه رایان حسن
داغ دل محتشم شمسه ایوان عشق
تصاویر و صوت

نظرات