
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۳۹۹
۱
دی به دنبال یکی کبک خرام افتادم
رفتم از شهر به صحرا و به دام افتادم
۲
مگر این باده همه داروی بیهوشی بود
که من لجهکش از یک دو سه جام افتادم
۳
آن چه قد بود و چه قامت که ز نظارهٔ آن
تا دم صبح قیامت ز قیام افتادم
۴
به اشارت مگر احوال بگویم که چه شد
که ز گویائی از آن طرز کلام افتادم
۵
هیچ زخمی نزد آن غمزه که کاری نفتاد
من افتاده چگویم ز کدام افتادم
۶
من که بودم ز مقیمان سر کوی حضور
از کجا آه به این طرفه مقام افتادم
۷
محتشم بوی جنونم همه کس فاش شنید
چون درین سلسله غالیهٔ فام افتادم
نظرات