محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۴۱۱

۱

به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم

کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم

۲

گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی

به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم

۳

دلم زان آفت جان بود فارغ‌وز بلا ایمن

ز آفت دوستی باز آن بلا برخود پسندیدم

۴

ز راه عشق بر می‌گشتم آن رعنا دچارم شد

ازان راهی که می‌رفتم پشیمان بازگردیدم

۵

هنوزم با نهال قامتش باقیست پیوندی

که هرجا دیدم او را جلوه‌گر چون بید لرزیدم

۶

چنان ترسیده‌ام از غمزهٔ مردم شکار او

که هرگاه آن پری در چشمم آمد چشم پوشیدم

۷

در آن ره محتشم کان سروقد میرفت و من در پی

زمین فرسوده شد از بس که بر وی چهره مالیدم

تصاویر و صوت

نظرات