محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۴۱۷

۱

به صلح یار در هر انجمن می‌خواند اغیارم

فتد تا در نظرها کز نظر افتاده یارم

۲

نخواهم عذر او صد لطف پنهان گر کند با من

که ترسم بس کند گر از یک گویم خبر دارم

۳

به من چندان گناه از بدگمانی می‌کند نسبت

که منهم در گمان افتاده پندارم گنه کارم

۴

به بزمش چو نروم تغییر در صحبت کند چندان

که گردد در زمان ببر و نشد زان بزم ناچارم

۵

چو در خلوت روم سویش پی دریوزه کامی

زبان عرض حاجت بندد از تعظیم بسیارم

۶

گرم آزرده بیند پرسد از اغیار حالم را

که آزاری در زان پرسش افزاید بر آزارم

۷

نبینم محتشم تا سوی وی ز اکرام پی در پی

ز پشت پای خجلت دیده نگذارد که بردارم

تصاویر و صوت

نظرات