
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۴۳۱
۱
به فنا بنده رهی میدانم
ره به آرامگهی میدانم
۲
سیهم روی اگر جز رخ تو
آفتابی و مهی میدانم
۳
دارد آن بت مژه چندان که درو
هر نگه را گنهی میدانم
۴
نگهی کرد و به من فهمانید
که ازین به نگهی میدانم
۵
گر ره صومعه را گم کردم
به خرابات رهی میدانم
۶
داغهای دل خود را هر یک
سکه پادشهی میدانم
۷
محتشم سایهٔ آن یکه سوار
من فزون از سپهی میدانم
تصاویر و صوت

نظرات