
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۴۳۳
۱
دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم
چشمی که بردارم ز تو بر دیگران چون افکنم
۲
گردم زنم بر کوه و دشت از آب چشم و خون دل
گریان کنم فرهاد را آتش به مجنون افکنم
۳
از سوز دل در آتشم ای سینه پیدا کن رهی
کین آتش سوزنده را از خامه بیرون افکنم
۴
از احسن محتشم گوش فلک گردد گران
جائی که من طرح سخن از طبع موزون افکنم
نظرات