محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۴۴۶

۱

منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم

لقبم شه گدایان که گدای پادشاهم

۲

شده راست کار بختم ز فلک که کرده مایل

به سجود سربلندی ز بتان کج کلاهم

۳

لب خواهشم مجنبان که تمام آرزویم

به تو در طمع نیفتم ز تو هم تو را نخواهم

۴

فلک از برای جورم همه عمر داشت زنده

چه شد ار تو نیز داری قدری دگر نگاهم

۵

به غضب نگاه کردی و دگر نگه نکردی

نگهی دگر خدا را که خراب آن نگاهم

۶

ز سیاست تو گشتم به گناه اگرچه قایل

به طریق مجرمانم نکشی که بی‌گناهم

۷

شه محتشم کش من چو کمان رنجشم را

به ستیزه سخت کردی حذر از خدنگ آهم

تصاویر و صوت

نظرات