
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۴۵۳
۱
تو کشیده تیغ و مرا هوس که ز قید جان برهانیم
به مراد دل برسی اگر به مراد خود برسانیم
۲
همه شب چو شمع ستادهام که نشانمت به حریم دل
به حریم دل چه شود اگر بنشینی و بنشانیم
۳
چه کنم نظر به مه دگر که ز دل غم تو رود به در
که ز دیگران دگران شود به تو بیشتر نگرانیم
۴
نیم ارچه وصل تو را سزا به همین خوشم که تو دل ربا
سگ خویش خوانیم از وفا سوی خویش اگرچه نخوانیم
۵
دل تنگ حوصله خون شود ز ستیزهای زبانیت
ز پی ارنه لطف تو دل دهد به کرشمههای زبانیم
۶
چه نکو حضوری و وحدتی بود از دو جانب اگر تو را
من ازین خسان بستانم و تو ازین بتان بستانیم
۷
گرم از درون بدر افکنی ز برون چو محتشمم مران
سگیم به داغ و نشان تو که نخواند ار تو برانیم
نظرات
کریم
آرمان