محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۴۵۶

۱

مرا صید افکنی زد زخم و بند افکند در گردن

به ابروی کمان دار و به گیسوی کمند افکن

۲

هم از تندی هم از تمکینش تا آگه شوی بنگر

محرف بستن تیغ و ملایم راندن توسن

۳

سر آن شمع فانوس حیا گردم که از شوخی

به جان خلق آتش در زند چون برزند دامن

۴

به آن رخسار گندم‌گون جمالت راست بازاری

که قرص آفتاب آنجا نمی‌ارزد به یک ارزن

۵

تو هرجا بگذری از سینه‌ها آتش برافروزی

برآید بوی یک گلشن ولی با دود صد گلخن

۶

ز بس کز اتحاد معنوی آمیختم با تو

نمی‌دانم در آغوش خیالت کاین توئی یا من

۷

نخواهد مرد تا حشر ای همایون کوکب تابان

چراغ محتشم کز پرتو مهر تو شد روشن

تصاویر و صوت

نظرات