محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۴۶۴

۱

تا بر سپهر از زر انجم بود نشان

دست در نثار تو بادا درم فشان

۲

این که در ترقی کار تو بس که هست

ذات تو را بهر سر مو صد نشان ز شان

۳

بر صاف سلسبیل کشان طعنه میزنند

از دردجرعه کرمت چاشنی چشان

۴

عدلت ز عدل کسری و کی می‌برد سبق

به ذلت ز بذل حاتم طی می‌دهد نشان

۵

نطق سفیه گفت تو را بارگه نشین

دل بر دهن زدش که بگو پادشه نشان

۶

از زر فشانی تو ره درگهت شده

ممتاز بر زمین چو بر افلاک کهکشان

۷

زان عهد یاد باد که بی‌باده محتشم

میشد خوشان ز خوش دلی خدمت خوشان

تصاویر و صوت

نظرات