
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۴۸۴
۱
در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من
در فلک آتش افکندی آه آتش بار من
۲
در تن زارم جگر صدچاک و دل صد پاره شد
بوالعجب گلها شکفت از عشق در گلزار من
۳
چون کند پامالم آن سرو از پی پابوس او
دل برون آید ز چاک سینهٔ افکار من
۴
های و هویم لرزه در گورافکند منصور را
چون زنند از راه عبرت در ره اودار من
۵
خواستم از شربت وصلش دمی یابم حیات
کرد چشم قاتلش زهری عجب در کار من
۶
آن چنان زارم که بر من دشمنان گزیند زار
دوستی آخر تو کمتر کوش در آزار من
۷
محتشم هرگه نویسم شعر عاشق سوز خویش
آتش افتد از قلم در نسخهٔ اشعار من
تصاویر و صوت

نظرات
حمید