محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۴۸۷

۱

ای خدنگ مژه‌ات عقده گشای دل من

حل شده از تو به یک چشم زدن مشکل من

۲

خون من ریزد اگر آن گل رعنا بر خاک

ندمد جز گل یک رنگی او از گل من

۳

شادم از بی‌کسی خود که اگر کشته شوم

نکند کس طلب خون من از قاتل من

۴

آن چنان تنگ دلم از غم آن تنگ دهان

که غمش نیز به تنگ آمده است از دل من

۵

سر من بر سر آن کو فکن از تن که فتد

گاه و بی‌گاه گذار تو به سر منزل من

۶

داشت در کشتن من تیغ تو تعجیل ولی

زود آمد به سر این دولت مستعجل من

۷

محتشم چون به سخن نیست مه من مایل

چه شود حاصل ازین گفتهٔ بی‌حاصل من

تصاویر و صوت

نظرات