محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۴۹

۱

خیالش را به نوعی انس در جان من است امشب

که با این نیم جانیها دو جانم در تنست امشب

۲

به صحبت هر که را خواند نهان آرد به قتل آخر

مرا هم خوانده گویا نوبت قتل منست امشب

۳

به کف شمشیر و در سر باده چند اغیار را جوئی

مرا هم هست جانی کِش غرض خونخوردنست امشب

۴

ز بدمستی به مجلس دستم اندر گردن افکندی

اگر من جان برم صدخونت اندر گردنست امشب

۵

سری کز باده بودی بر سر دوش سرافرازان

به هشیاری من افتاده را در دامنست امشب

۶

سرم کوبند اگر چون زر بهم باشد به مهر او

که دل اسرار آن طرفه عیار مخزنست امشب

۷

ز بزم دوست محروم از زبان خود شدم اما

چه‌ها دربارهٔ من بر زبان دشمن است امشب

۸

از آن خلعت که بر قد رقیب از لطف میدوزی

هزارم سوزن الماس در پیراهن است امشب

۹

دمی بر محتشم پیما می دیدار ای ساقی

که ذوقش جرعه خواه از باده مردافکن است امشب

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سمانه
۱۳۹۷/۰۷/۲۲ - ۰۹:۳۲:۱۶
بیت دوم مصرع دوم نوبت درست است نه نبوت