
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۴۹۲
۱
با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
۲
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
۳
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
سر و طوبی قد گل روی بهشت آرای من
۴
هست باقی رشحهای از وصل و جان من کباب
من که امروز این چنینم وای بر فردای من
۵
پر گیاه حسرتی خواهد دمانیدن ز خاک
در پی این کاروان اشگ جهان پیمای من
۶
از تفقدهای عامم نیز کردی ناامید
بیش ازین بود از تو امید دل شیدای من
۷
محتشم افغان که مستغنی است از یاد گدا
پادشاه بیغم و سلطان بیپروای من
نظرات