
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵
۱
ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا
دارم اندیشه که عاشق نکنی باز مرا
۲
کردهام خوی به هجران چه کنم ناز اگر
عشق طغیان کند و دارد از آن باز مرا
۳
باطل سحر مگر ورد زبانم گردد
که نگهدارد از آن چشم فسون ساز مرا
۴
چشم از آن غمزه اگر دوش نمیبستم زود
کار میساخت به یک عشوه ممتاز مرا
۵
چه کمر بستهای ای گل که مگر باز کنی
جیب جان پاره به آن غمزهٔ غماز مرا
۶
چون محالست که ناید ز تو جز بدمهری
مبر از راه به لطف غلط انداز مرا
۷
وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار
کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا
۸
لنگر مهرهٔ طاقت مگر ایمن دارد
از سبک دستی آن شعبده پرداز مرا
۹
ای ره محتشم از تو زده لعل تو و گفت
که به یک حرف چنین خام طمع ساز تو را
تصاویر و صوت

نظرات
سوفیا
پاسخ: پیشنهادتان صحیح به نظر میرسد، لطفاً دوستان با نسخ چاپی مقایسه کنند، صحیحش را اطلاع دهند.
سیدهاشم حسینی