
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵۰۰
۱
حسن مینازد به رخسارت چه رخسارست این
فتنه میبارد ز رفتارت چه رفتارست این
۲
بلبلان را جای گلزارست و عصمت کرده است
قدسیان را مرغ گلزارت چه گلزارست این
۳
نقد جان آرند و دشنام از لب لعلت خرند
بس فریبنده است بازارت چه بازارست این
۴
آن که میگردد به جرم دیدنت بسمل همان
مینماید میل دیدارت چه دیدارست این
۵
با وجود این همه مردم کشیها هیچکس
نیست ناراضی ز اطوارت چه اطوارست این
۶
از دلم گفتم خبرداری شدی خندان که نه
محض اقار است انکارت چه انکارست این
۷
محتشم با آن که مشتاقند خوبان شعر را
یار بیزار است ز اشعارت چه اشعارست این
تصاویر و صوت

نظرات