
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵۱۱
۱
آن منتظر گدازی چشم سیاه او
جانیست در تن نگه گاهگاه او
۲
خوش کامرانیست در اثنای قهر و خشم
دیدن به دست میل عنان نگاه او
۳
در عین بسملم در انکار اگر زند
من با سر بریده شوم خود گواه او
۴
هست از سر بریده او یک رهم امید
جنبیدن لبی که شود عذرخواه او
۵
آن رتبه کو که بیحرکت سازم از دعا
دست فرشتهای که نویسد گناه او
۶
الماس ریزه ریخته در چشم غیرتم
هر برگ گل که ریخته در خوابگاه او
۷
او گرد غم فشانده ز حرمان به روی من
من خاک کوچه رفته ز مژگان ز راه او
۸
زلفش سپاه خسرو حسنست وین عجب
کاسباب قوت است شکست سپاه او
۹
منشین ز سوز محتشم ایمن که بر فلک
داغیست هر ستارهای از دود آه او
تصاویر و صوت

نظرات