
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵۱۳
۱
زآب دو دیده گل کنم خاک در سرای او
تا نشود ز آه من محو نشان پای او
۲
روی به خاکپای او شب به خیال میهنم
دست رسی دگر مرا نیست به خاکپای او
۳
گشت به تلخاکیم لیک خوشم که در جهان
کس نکشید همچو من آرزوی جفای او
۴
آن که ز پای تا به سر گشته بلای جان من
دور مباد یه نفس از سر من بلای او
۵
نقش سم سمند او هر که نشان دهد بمن
گر همه خاک ره بو چشم من است جای او
۶
گرچه ز فقر دمبدم گشت زیاد محتش
محتشمم لقب نشد تا نشدم گدای او
تصاویر و صوت

نظرات