
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵۴۵
۱
نمیدانم ز خود افتادگان داری خبر یا نه
ز دور این نالهٔ ما در دلت دارد اثر یا نه
۲
یقین داری که دارم از خیالت پیکری با خود
که شب تا صبح دم میگردمش بر گرد سر یانه
۳
به گوشت هیچ میگوید که اینک میرسد از پی
چو باد صرصر آن دیوانهٔ صحرا سپر یا نه
۴
به خاطر میرسانی هیچ گه کان دشت پیما را
به زور انداختم از پا من بیدادگر یا نه
۵
برای آزمایش بار من بر کوه نه یک دم
ببین خواهد شکستن کوه را صد جا کمر یا نه
۶
چو جان را نیست در رفتن توقف هیچ میگوئی
که باید بازگشتن بیتوقف زین سفر یا نه
۷
نوشتم نامه وز گمراهی طالع نمیدانم
که خواهد ره به آن مه برد مرغ نامهبر یا نه
۸
بیا و محتشم از بهر من دیوان خود بگشا
به بین بر لشگر غم میکنم آخر ظفر یا نه
نظرات