
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵۵۰
۱
بیش از دی گرم استغنا زدن گردیدهای
غالبا امروز در آیینه خود را دیدهای
۲
کلفتی داری و پنهان داری از من گوئیا
این که با غیر الفتت فهمیدهام فهمیدهای
۳
گشت معلومم که در گوشت چه آهنگی خوش است
چون شنیدم کز غرض گو حال من پرسیدهای
۴
چون شوی با غیر بد مخصوص خود گردانیم
آلت اعراض غیرم خوب گردانیدهای
۵
چون نمیرنجی تو از کس جز به جرم دوستی
حیرتی دارم که از دشمن چرا رنجیدهای
۶
پنبهای در گوش نه تا ننهی از غیرت به داغ
این که میگویند بدگویان اگر نشنیدهای
۷
محتشم کافتاده زار از پرسش بی جای تو
کشتهای او را و پنداری که آمرزیدهای
نظرات