
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵۵۲
۱
ای گل خودرو چه بد کردم که خوارم ساختی
آبرویم بردی و بیاعتبارم ساختی
۲
اختیار کشتنم دادی به دست مدعی
در هلاک خویشتن بیاختیارم ساختی
۳
شرم از مهر و وفای من نبودت ای دریغ
کز جفا در پیش مردم شرمسارم ساختی
۴
چون گشودی بهر دشنامم زبان دیگر به خشم
کز ستم بسمل به تیغ آبدارم ساختی
۵
چارهٔ کار خود از لطف تو میجستم مدام
چارهام کردی ز روی لطف و کارم ساختی
۶
بعد قهر از یاریت امید لطفی داشتم
لطف فرمودی به قتل امیدوارم ساختی
۷
محتشم آن روز روزم تیره کردی کز جنون
بسته زنجیر زلف آن نگارم ساختی
نظرات