محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۵۵۸

۱

اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردی

ز بیدادی که بر من کرده باشی منفعل گردی

۲

مکن چون لاله چاکم در دل پرخون که می‌ترسم

در و داغ وفای خود به بینی و خجل گردی

۳

دلت روشن‌تر از آیینهٔ صبح است می‌خواهم

که بر تحقیق مهرم یک نفس بر گرد دل گردی

۴

چو بی‌جرمی به تیغ بی‌دریغم می‌کنی بسمل

چنان کن باری ای نامهربان کز من بحل گردی

۵

تو ای مرغ دل از پروانه خود کم نه و باید

که تا جانباشدت بر گرد آن شمع چه گل گردی

۶

رقیبان چون گسستی از دلش سررشتهٔ مهرم

الهی با نصیب از وصل آن پیمان گسل گردی

۷

اگر خواهی ز گرد غیر خالی کوی آن مه را

به گردش محتشم چون باد باید متصل گردی

تصاویر و صوت

نظرات