
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵۵۹
۱
بر در درج قفل زدم یک چندی
عاقبت داد گشادش بت شکر خندی
۲
سخت از ذوق گرفتاری من میکوشد
دست و بازوی کمندافکن وحشی بندی
۳
لطفِ ممتاز کن آماده که آمد بر در
بینیاز از تو جهانی به تو حاجتمندی
۴
تا به نزدیکترین وعدهٔ وصلت برسم
از خدا میطلبم عمر ابد پیوندی
۵
اگر از مادر دوران همه یوسف زاید
ننشیند چو تو بر دامن او فرزندی
۶
مژده ای درد که در دام تو افتاد آخر
نامقید به دوائی، به الم خورسندی
۷
دارم از مرغ شبآویز دلی نالانتر
من که دارم ز دل آویز کمندی، بندی
۸
دگر امشب چه نظر دیده، ندانم که به من
میکند لطف ولی لطف غضب مانندی
۹
بهر نادیدن آن رو گه و بیگه ناصح
میدهد پندم و آن گه چه مؤثر پندی
۱۰
هست دشنام پیاپی ز لب شیرینش
شربتی غیر مکرر، ز مکرر قندی
۱۱
محتشم عشوهٔ طاقت شکن ساقی بزم
اگر اینست دگر میشکنم سوگندی
تصاویر و صوت

نظرات