محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۵۶۰

۱

چو می‌نماید، که هست با من، جفا و جورت، ز روی یاری

ز دست جورت، فغان برآرم، اگر تو دست از، جفا نداری

۲

بخشم گفتی، نمی‌گذارم، که زیر تیغم، برآوری دم

مرا چه یارا که دم برآرم، اگر دمارم، ز جان برآری

۳

شب فراقت کز اشتیاقت به جان فکارم به تن نزارم

به خواب کس را نمی‌گذرام ز بس که دارم فغان و زاری

۴

نه همزبانی، که من زمانی، باو شمارم، غمی که دارم

نه نیک خواهی که، گاهگاهی، ز من بپرسد، غم که داری

۵

به درد از آنرو، گرفته‌ام خو، به خاک از آن رو، نهاده‌ام رو

که عشق کاری، نباشد الا، به دردمندی، ز خاکساری

۶

اگرچه کردم، چو بلبل ای گل، در اشتیاقت، بسی تحمل

ز باغ وصلت، گلی نچیدم، جز این که دیدم، هزار زاری

۷

همیشه گوئی، که محتشم را، برآرم از جا، درآرم از پا

ز پا درآید، ز جان برآید، شبی که مستش، تو در برآری

تصاویر و صوت

دیوان مولانا محتشم کاشانی (شامل رساله جلالیه، نقل عشاق، قصاید، غزلیات، مناقب، مراثی، قطعات، رباعیات، مثنویات) به کوشش مهرعلی گرگانی - محتشم کاشانی - تصویر ۵۱۲

نظرات