محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۵۷

۱

هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت

کنون ماه تمامی ناتمامی آن چنان یارت

۲

به آب دیده پروردم نهالت را چه دانستم

که بر هربی بصر بارد ثرم نخل ثمر بارت

۳

هنوزت بوی شیر از غنچهٔ سیراب می‌آید

که بود از شیرهٔ جانم غذای چشم خون‌خوارت

۴

هنوزت دایه میزد شانه بر سنبل که من خود را

نمی‌دیدم به حال خویش و می‌دیدم گرفتارت

۵

هنوزت نامرتب بود بر تن جامه خوبی

که جیبم پاره بود از دست خوی مردم آزارت

۶

هنوزت طره در مرد افکنی چابک نبود ای بت

که من افتاده بودم در کمند جعد طرارت

۷

هنوز از یوسف حسنت نبود آوازه‌ای چندان

که با چندین هوس بودم من مفلس خریدارت

۸

کنون کز پای تا سر در لباس عشوه و نازی

ز عاشق در پس صد پرده پنهان است رخسارت

۹

برون آتا فشاند محتشم نقد دل و جان را

به یک نظاره بر لطف قد و انگیز رفتارت

تصاویر و صوت

هفت دیوان محتشم کاشانی ـ ج ۲ (شامل دیوان های شبابیه، صبائیه، جلالیه، نقل عشاق، ضروریات و معمیات) به کوشش عبدالحسین نوایی و مهدی صدری - علی بن احمد محتشم کاشانی - تصویر ۷۲

نظرات