
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵۸۴
۱
رو ای صبا بر آن سرو دلستان که تو دانی
زمین به بوس که منت در آن زمان که تو دانی
۲
چو شرح حال تو پرسد ز محرمان به اشارت
بگو که قاصدم از جانب فلان که تو دانی
۳
پس از نیاز به او عرض کن چنانکه نرنجد
حکایتی ز زبانم به آن زبان که تو دانی
۴
اگر به خنده لب کامبخش خود نگشاید
ازو به گریه و زاری طلب کن آن که تو دانی
۵
وگر به ابروی پرچین گره زند به کرشمه
گرهگشائی ازین کار کن چنان که تو دانی
۶
نشان خنده چو پیدا بود از آن لب نوشین
همان به خواه که گفتیم به آن لسان که تو دانی
۷
به جز صبا که برد محتشم چنین غزلی را
دلیر جانب آن سرو نکتهدان که تو دانی
تصاویر و صوت

نظرات