محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۵۹

۱

دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست

دشمنم نیز به نوعی که ز شرح افزون است

۲

معنی دوستی از گفت و شنو مستغنی است

صورت دشمنی آن به که نگویم چونست

۳

دامن عصمت گل چون دردا ز صحبت خار

اشک بلبل نتوان گفت چرا گلگونست

۴

پای خسرو اگر از دست طمع در گل نیست

کوه کن تا کمر از گریه چرا در خونست

۵

وادی رشک مقامیست که از بوالعجبی

لیلی آنجا به صد آشفتگی مجنون است

۶

دارد از دست رقیبان دلی از بیم دو نیم

سگ لیلی که ز حی پیک ره هامون است

۷

بوالهوس راست ز خوبان طمع بوس و کنار

ورنه عاشق به همین گفت و شنو ممنون است

۸

ترسم آخر کندت عاشق و مفتون رقیب

فلک این نوع که بر رغم من محزون است

۹

محتشم بشنو و در عذر جفاها مشنو

سخن او که یک افسانه و صد افسونست

تصاویر و صوت

نظرات