
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵۹۳
۱
دارم سری پر از شور از طفل کج کلاهی
بی قید شهریاری بیسکه پادشاهی
۲
قیمت بزرگ دری اختر بلند خردی
خورشید شعلهٔ شمسی آفاق سوزماهی
۳
سلطان نوظهوری رعنای پرغروری
اقلیم دل ستانی منشور حسن خواهی
۴
مژگان دراز طفلی بازی کنی به خونها
مردم کش التفاتی شمشیر زن نگاهی
۵
بیاعتدال حسنی کز یک کرشمه سازد
صد کوه صبر و تمکین بی وزن تر ز کاهی
۶
بیاعتماد مهری کز چشم لطف راند
دیرینه دوستان را بیتهمت گناهی
۷
ابرو هلال بدری کز عاشق سیه روز
پوشد رخ دل افروز ماهی به جرم آهی
۸
حسنش به زلف نوخیز عالم گرفت یک سر
خوش زود شد جهانگیر زین سان تنک سپاهی
۹
باشد وظیفهٔ من از چشم نیم بازش
نازی به صد تکلف آن نیز گاهگاهی
۱۰
از نظم محتشم گشت زینت پذیر حسنش
همچون گلی که یابد آرایش از گیاهی
نظرات