
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۵۹۷
۱
نیست پیوند گسل مرغ دل شیدائی
زان بت نوش دهن چون مگس از حلوائی
۲
زانگبین است مگر فرش حریم در او
که چنین مانده در او پای دل هرجائی
۳
شکرستان جمال تو چنان میخواهم
که در آنجا مگسی را نبود گنجائی
۴
ساکنم کن به ره خویش که پر مشکل نیست
مور را درگذر شهد سکون فرسائی
۵
بر سر خوان تو بر زهر بنان سائی به
که به شهد دگران دست و دهان آلائی
۶
بازماند دهن طفل لبن خواره ز شوق
هرگه آیند لبان تو به شکر خائی
۷
محتشم در صفت آری به شکر ریزی تو
طوطی نیست درین نه قفس مینائی
نظرات