محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شمارهٔ ۶

۱

کسی ز روی چنان منع چون کند ما را

خدا برای چه داده است چشم بینا را

۲

نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز

که ساخت عشق تو آوارهٔ جهان ما را

۳

درون پرده ازین بیشتر مباش ای گل

که نیست برگ و نوا بلبلا، شیدا را

۴

هزار سلسله مو در پیت به خاک افتد

چو برقفا فکنی موی عنبر آسا را

۵

برای جلوه چو نخل تو را دهد حرکت

جسد به رعشه درآرد هزار رعنا را

۶

به آن تکلم شیرین گهی که جان بخشی

به دم زدن نگذارد کسی مسیحا را

۷

به جز وفای تو درد مرا دوائی نیست

خدا دوا کند این درد بی‌دوا ما را

۸

ز غمزه دان گنه چشم بی‌گنه کش خویش

که تیغ می‌دهد این ترک بی‌محابا را

۹

بهر زه لب مگشا پیش کس که نگشائی

زبان محتشم هرزه گوی رسوا را

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
حسن معقول
۱۳۹۵/۰۴/۲۴ - ۰۵:۳۷:۱۷
در مصراع دوم بیت 3 بلبلان درست است . ن حذف شده در مصراع خدا دوا کند این درد بی دوا ما را ، به جای بی دوا ما ، بی مداوا درست است . در مصراع آخر ، بهتر است چنین ثبت شود : به هرزه لب مگشا