
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۶۳
۱
کنون که خنجر بیداد یار خونریز است
کجاست مرد که بازار امتحان تیز است
۲
دلم ز وعدهٔ شیرین لبی است در پرواز
که یاد کوهکنش به ز وصل پرویز است
۳
ز من چه سرزده ای سرو نوش لب که دگر
سرت گران و حدیثت کنایه آمیز است
۴
منه فزونم ازین بار جور بر خاطر
که پیک آه گران خاطر سبک خیز است
۵
کشاکش رگ جانم شب دراز فراق
ز سر گرانی آن طره دلاویز است
۶
به این گمان که شوم قابل ترحم تو
خوشم که تیغ جهانی به خون من تیز است
۷
چو محتشم سخن از قامتت کند بشنو
که گاه گاه سخنهای او بانگین است
تصاویر و صوت


نظرات