
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۶۸
۱
با من بدی امروز زاطوار تو پیداست
بدگو سخنی گفته ز گفتار تو پیداست
۲
همت آئینهٔ نیر دلان صورت خوبت
این صورت از آئینهٔ رخسار تو پیداست
۳
آن نکته سربسته که مستی است بیانش
ز آشفتگی بستن دستار تو پیداست
۴
از خون یکی کردهای امروز صبوحی
از سرخوشی نرگس خونخوار تو پیداست
۵
ساغر زده میآئی و کیفیت مستی
از بی سر و سامانی رفتار تو پیداست
۶
داری سر آزار که تهدید نهانی
از جنبش لبهای شکر بار تو پیداست
۷
دزدیده بهم بر زدهای خاطر جمعی
از درهمی طره طرار تو پیداست
۸
در حرف زدن محتشم از حیرت آن رو
رفته است شعور تو ز اشعار تو پیداست
نظرات
محمد
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
محمود