
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۶۹
۱
گوی میدان محبت سر اهل نظر است
گرد این عرصه مگردید که سر در خطر است
۲
سینهٔ تنگ پر از آه و تنگ پردهٔ راز
چون کنم آه که یک پرده و صد پرده در است
۳
چو هنر سوز تو گه دود برآرد ز جهان
که بسوزی تو و دود از تو نخیزد هنر است
۴
گشت دیر آمدن صبح وصالم گوئی
که شب هجر مرا صبح قیامت سحر است
۵
مژده ای دل که به قصد تو مهی بسته کمر
که کمر بسته او صد مه زرین کمر است
۶
غیر میرد به تو هرگاه قرینم بیند
این چو فرخنده قرانهای سعادت اثر است
۷
تیغ بر کف چو کنی قصد سر مشتاقان
بر سر محتشم کز همه مشتاقتر است
تصاویر و صوت

نظرات
شاعر