
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۷
۱
که زد بر یاری ما چشم زخمی اینچنین یارا
که روزی شد پس از وصل چنان هجر چنین ما را
۲
تو خود رفتی ولی باد جنون خواهد دواند از پی
بسان شعلهٔ آتش من مجنون رسوا را
۳
تو خود رو در سفر کردی ولی صحرا سپر کردی
به صد شیدائی مجنون من مجنون شیدا را
۴
فرس آهسته ران کاندر پیت از پویه فرسوده
قدمها تا به زانو گمرهان دشت پیما را
۵
شب تاریک و گمراهان ز دنبال تو سر گردان
برون آر از سحاب برقع آن روی مه آسا را
۶
خطر گاهیست گرد خرگهت از شیشهای دل
خدا را بر زمین ای مست ناز آهسته نه پا را
۷
چو میرد محتشم دور از قدت باری چو باز آئی
به خاکش گه گهی کن سایه گستر نخل بالا را
تصاویر و صوت

نظرات