
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۷۱
۱
با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است
بسته هر موی او صاحب کمالی دیگر است
۲
نیست در بتخانهٔ مارا غیر فکر روی دوست
ما درین فکریم و مردم را خیالی دیگر است
۳
پیش رویت چون به یک دم جان ندادیم از نشاط
هردم از روی تو ما را انفعالی دیگر است
۴
گر بود ما را دو عید از دیدنت نبود بعید
زان که هر طاقی ز ابرویت هلالی دیگر است
۵
سگ از آن کس به که چون شد با غزالی آشنا
باز چشمش در پی وحشی غزالی دیگر است
۶
محتشم چون هر زمان حالی دگر دارد ز عشق
هر غزل از گفتهٔ او حسب و حالی دیگر است
نظرات