
محتشم کاشانی
شمارهٔ ۷۷
۱
بر درت کانجا سیاست مانع از داد من است
آن که بیزنجیر در بند است فریاد من است
۲
آن که میگردد مدام از دور باش خشم و کین
دور دور از بارگاه خاطرت یاد من است
۳
ای خوش آن مشکل که چون خسرو نداند حل آن
طبع شیرین بشکفد کاین کار فرهاد من است
۴
دادن از روی زمین خاک بنیآدم به باد
کمترین بازیچهٔ طفل پریزاد من است
۵
در جهان خاکی که هرگز ترنگردد جز با اشک
گر نشان جویند ازان خاک غم آباد من است
۶
آن که پای مرغ دل میبندد از روی هوا
طبع سحرانگیز وحشی بند صیاد من است
۷
انس آن بد الفت پیمان گسل با محتشم
همچو پیوند طرب با جان ناشاد من است
تصاویر و صوت

نظرات